تصور کنید وارد فروشگاهی زنجیره‌ای شده‌اید که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن پیدا می‌شود. از راهنمای طبقات متوجه می‌شوید برای خرید هر نوع کالا به کجا بروید: وسایل منزل در طبقهٔ اول، خوراکی‌ها در طبقهٔ دوم و …

در دیوار هم وقتی در نوار جستجو دنبال چیز خاصی می‌گردیم مانند این است که می‌خواهیم طبقهٔ مورد نظرمان را پیدا کنیم. اما از میان انبوه اجناس مختلف در طبقات و راهروهای مختلف، چطور به جنس مدنظرمان برسیم؟ اینجاست که فیلترها به کمک ما می‌آیند.

چرا کاربران سراغ فیلترها نمی‌روند؟

داده‌های دیوار به ما نشان می‌دهد تعداد زیادی از کاربران از فیلترها استفاده نمی‌کنند، می‌توان فرضیات مختلفی برای این نادیده گرفته شدن مطرح کرد. مثلاً اینکه شاید کاربران اصلاً چیپ فیلترها را در صفحه نمی‌بینند، شاید استفاده از نوار جستجو (که مسیر کوتاه‌تری نسبت به استفاده از فیلترها دارد) برایشان راحت‌تر است. شاید بدشان نمی‌آید میان کالاهای دیگری که قصد خریدشان را ندارند، گشتی بزنند تا قیمت‌ها دستشان بیاید یا ببینند چه چیزهایی در بازار وجود دارد. شاید هم اصلاً نمی‌دانند کاربرد این گزینه در بالای صفحه چیست.

من در پژوهشی که شرح آن را می‌نویسم، براساس فرضیهٔ آخر این سوال را آزمایش کردم: آیا کاربران درک صحیحی از واژهٔ «فیلتر» دارند؟

از چه کسی بپرسم؟

برای آزمایش این فرضیه سراغ کاربرانی رفتم که هنگام جستجو در دیوار از فیلترها استفاده نمی‌کنند. این کاربرانِ ناآشنا با فیلترها را انتخاب کردم تا بفهمم هنگام دیدن «فیلترها» دقیقاً انتظار دارند با چه چیزی مواجه شوند و درک آن‌ها از این واژه چیست؟

این پژوهش در دو فاز کیفی و کمی انجام شد. در فاز کیفی از برخی کاربران پرسیدم در صفحهٔ زیر و با انتخاب «فیلترها» انتظار دارند بتوانند چه کاری انجام دهند؟ سپس پاسخ‌های آن‌ها را تگ‌ زده و دسته‌بندی کردم.

درباره نویسنده

ارسال یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *